متفاوتترین برنامه این روزهای صدا و سیما نه یک برنامه ورزشی است و نه یک شوی هنری و سرگرمی و نه حتی یک سریال خاص. یک مناظره ساده و پیش پا افتاده از شبکه چهار سیما که میزبان برخی پژوهشگران و اساتید دانشگاه است، در این هفتهها مشتریان قابل توجهی پیدا کرده. برنامهای که طبیعتا بایستی نه فقط در ایران بلکه در اکثر کشورهای جهان یک برنامه غیرهیجان انگیز و حتی کسل کننده برای بیننده باشد و فقط مخاطبان خاصی را به خود بخواند.
این برنامهی ذاتا کسل کننده با محوریت مسایل علوم انسانی اما نه فقط مخاطب خوبی پیدا کرده و به دقت توسط خیلی از ایرانیان و رسانه ها رصد میشود که حتی گاه به فضای عمومی کشور، قدری هیجان هم تزریق میکند. پر بیراه نیست اگر بگوییم بخشهای کوتاه شده این مناظره و جملات گزیده برخی مهمانان آن در این هفتهها صدهاهزار بار بین مخاطبان رسانهها و شبکههای اجتماعی دست به دست و دیده شده است. نمونهاش برنامه هفته قبل دکتر مجید تفرشی یا قبلتر از آن مناظره محمد فاضلی و سعید حاجی ناصری.
اتفاقی که افتاده بسیار ساده است؛ تنی چند از هزاران چهره حذف شده سیاسی و دانشگاهی ایران که سالهاست جز برخی جلسات و اظهارنظرهای محدود راهی به تریبونهای اصطلاحا «ملی» ندارند، فرصت رفتن روی آنتن را پیدا کردهاند. آن هم برای کمتر از دو ساعت.
اما چرا این اتفاق ساده و عادی است؟
اول از هر چیز به این دلیل که اساسا منطق و مخاطره راه ندادن این افراد به برنامههای صدا و سیما و حذف آنها از بخش زیادی از تریبونها هنوز روشن نیست. هر چند برای این کار بهانههایی آورده میشد اما همیشه هم این گزاره مطرح بود که بهانههای یاد شده دارای منطق و محاسبه عقلانی چندانی نیستند.
الان هم بعد از آمدن این افراد به تلویزیون و دادن تریبون به آنها روشن شده که اتفاق خاصی بعد از اظهارنظر آنها رخ نخواهد داد و چیزی زیر و زبر نمیشود. مگر اینکه تعداد زیادی از ایرانیان در آن ساعت از شب به جای نشستن پای برنامههای تحلیلی شبکههای ماهوارهای، پای تلویزیون رسمی مملکت مینشینند و یا به جای کلیپ سخنان اپوزیسیون خارجی، سخنان افرادی در داخل را دست به دست میکنند. آن هم افرادی که در این برنامهها به صراحت عنوان کرده و نشان دادهاند که نگران و دوستدار کشور هستند و نه تمایلی به حل مسایل از راه های غیرمتعارف دارند و نه دیگران را به این کارها توصیه میکنند.
در واقع میشد سالهای سال این افراد را از تریبونها حذف نکرد، به آنها فرصت اظهارنظر داد و اکنون از سرمایه اجتماعی حاصل شده از این محل، سود جست. یعنی همان کار پیش پا افتاده و سادهای که در اکثر کشورهای جهان رایج است.
با این حال حضور این دست افراد در تریبون رسمی صدا و سیما را نمیتوان اتفاقی «مهم» ندانست. هر چند این اتفاق تنها محدود به یک برنامه از یک شبکه تلویزیون است. اما تا همینجا هم صدا و سیماییها دست به یک سنتشکنی زدند و به عبارتی بر خلاف رویه تثبیت شده در این رسانه گام برداشتند. رویهای که البته صرفا مختص به صدا و سیما نیست و بخش زیادی از نهادها و مراجع حاکمیتی را شامل میشود.
میشود گفت که صدا و سیما تحت شرایط خاص این کار را انجام داده، یا اینکه رویه عمومی مدیریت کشور با آنچه که از تریبون برنامه «شیوه» دیده میشود که تاکید بر گفت و گو و شنیده شدن بخش بیشتری از صداهای موجود در کشور دارد، تفاوت میکند. میتوان اظهارنظرهای کماکان تهدیدآمیز و سلبی بسیاری از چهرهها و مقامات درباره مسایل امروز ایران را پیش کشید و گفت که حضور چند چهره منتقد و معترض نظام در تلویزیون با وجود مواضع کنونی مقامات کشور، چیز چندان خاصی نیست.
اما واقعیت این است که حضور این افراد حتی در همین سطح محدود هم «مهم» است. اگر حتی بپذیریم ابتکار این حضور مربوط به پذیرش تکثر صداها در بخش محدودی از یک نهاد حاکمیتی به نام صدا و سیماست، باز هم نمیتوان چشم بر این مساله بست که چرا این برنامه تعطیل نمیشود و یا مسیر آن تغییر نمیکند؟
اینکه جایی در درون حاکمیت ضرورت شنیده شدن صدای برخی مخالفان و منتقدان و بازنمایی آن صداها برای مردم، روشن شده قطعا «مهم» است، هر چند مساله بزرگ و عمومی نباشد.
اتفاقا کنار هم قرار گرفتن همین تغییرات کوچک و ساده است که میتواند نهایتا در اوضاع تغییری معنادار ایجاد کند. مثلا بیایید تحمل حضور منتقدانی چون زیدآبادی و تفرشی و فاضلی در تلویزیون را کنار پیشنهاد چندباره رئیس دستگاه قضایی برای گفت و گو در سطح ملی بگذاریم. به پیشنهاد گفت وگوی آقای اژهای هم میتوان انواع و اقسام ایرادات گرفت و کمبودهای آن را یادآور شد. اما نمیتوان از اهمیت طرح آن توسط رئیس دستگاه قضایی چشم پوشید.
برای دانستن اینکه آنچه در برنامه «شیوه» رخ میدهد یک لحظه به این بیاندیشید که اگر همین یک ماه پیش به شما میگفتند تلویزیون به فردی چون احمد زیدآبادی آن هم در برنامهای که حالا دیگر شاخص شده، تریبون میدهد، چقدر این خبر را جدی میگرفتید؟
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟